سردرگمم دلواپسم
حال و هوامو درک کن سکوت نکن
همین یه بار این عادتتو ترک کن
یه کاری کن آروم بشم
به غیر تو امیدی نیست
دردای من فقط همین چیزایی که شنیدی نیست
یه عمری رازمو با گریه پوشوندم
ولی هنوز تو کار عشق تو موندم
تو این بارون دلتنگی و تنهایی
بهم چیزی بگو بفهمم اینجایی
تکست آهنگ همین یه بار بابک جهانبخش
کنار من بمون با زندگیم کنار بیا
منی که اینروزا نمیدونم کیم کجام
خسته شدم نذار بدتر از این بیاد سرم
بیگناه تر از منی من از تو بیگناه ترم
یه عمری رازمو با گریه پوشوندم
ولی هنوز تو کار عشق تو موندم
تو این بارون دلتنگی و تنهایی
بهم چیزی بگو بفهمم اینجایی
امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم
که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . .
تولدت مبارک
میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم
نگذار که با حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت بمیرم.
میترسم بمیرم و نتوانم به تو ثابت کنم که عاشقت هستم ،
میترسم روزی بیایی و بگویی که من لایقت نیستم.
مرا در حسرت عشقت نگذار ، بگذار تا زنده ام تو را حس کنم ، تو را در آغوش بگیرم و نوازش کنم.
میترسم بمیرم و نتوانم لبهایت را ببوسم ، نمیخواهم در حسرت طعم شیرین لبهایت بسوزم.
دنیا بی وفاست ، می ترسم این دنیای بی وفا مرا از تو بگیرد، میترسم همین روزها قلبم آرام بمیرد.
بگذار در این دو روز دنیا به اندازه ی یک دنیا نگاهت کنم ، بگذار به اندازه ی یک عمر تو را در آغوش بگیرم و با تو درد دل کنم.
میترسم همین لحظه ، همین فردا ، همین روزها لحظه ی مرگم فرا رسد.
یک مرگ پر از حسرت ، یک مرگ پر از آرزو و امید.
تنها حسرت و آرزوی من در آن لحظه تویی و حضورت در کنارم است.
تنها حسرت من در آن لحظه نگاه به چشمهای زیباست است.
در این دو روز دنیا بیا در کنارم ، از عشق بگو برایم ، گرچه سیر نمیشوم از لحظه های با تو بودن، اما هیچگاه نمیمانم در حسرت عشقت
ميگـــــن : چــــــــرا ؟
ميــگــــم : چــــون نخــــــــواستـــــــــــ
مــــي پـــرســـن : دلــــــــيلــش ؟
ميگـــــم : نــــــــــــــــميــدونـ ــم
ميگـــن چــــــــيه ؟
ميــگـــم نمــــي تــــونستــــــــــــ
جـــوابــــم ســــــــــــكوت استــــــــــ
دوبـــاره چــــــــرا ؟ چــــــــرا ؟ چــــــــرا ؟
فـــــريـــاد مــــي كشـــــم
چـــــون از اوّلــــم دوستـــــم نداشتـــــــــــ ...
توی دلم جز عشق تو علاقه ای رواج نیست
انقدر هوامو داری که اکسیژن احتیاج نیست
کنار تو من فاتح تقدیر این زندگیم
بعد از یه عمر تازه دارم با تو میفهمم که کیم
این پای هم موندمون فراتر از تعهده
قلمرو احساس ما بیشتر از عشق شده
وقتی که آرامش تو جهانمو تسخیر کرد
تمام رویاهامو این حضور تو تعبیر کرد
تو بهترین شرایطم حالمو بهتر میکنی
تجربه ی بهشت رو واسم میسر میکنی
کنار تو هر یه نگاه مثل یه شعر فاخره
نگاه من نگاه تو، چه خوبه این مشاعره
کنار تو انگار جهان منو رعایت میکنه
برای آرامشم این حضور کفایت میکنه
حضور تو مصوب نفیس ترین خاطره هاست
روزی که بی تو سر بشه برای من بی محتواست
تو بهترین شرایطم حالمو بهتر میکنی
تجربه ی بهشت رو واسم میسر میکنی
کنار تو هر یه نگاه مثل یه شعر فاخره
نگاه من نگاه تو، چه خوبه این مشاعره
اینبار می خواهم بخوانم
اما فقط از تویی که تکیه گاهم شدی
می خواهم برای اولین و اخرین بار
همه هستی ام را به پایت بریزم
شاید اینجوری یادت بمونه
که یکی هست که خیلی دوستت داره
درست مثل تو"...می خوام از تو"...بخونم...
بالاخره تموم شد
من وتو
من وتو قرار بود ما بشیم
قرار بود یکی باشیم
یکی بشیم
ولی نشد
شاید قسمت نبود
بعد از 2سال
من من شدم و
تو توشدی
دیگه مهم نیست
دیگه شب بخیر ها
دوست دارم ها
مواظب خودت باش
دیگه هیچ کدوم از اینا مهم نیست
حتی عشقمون هم مهم نیست
شاید زودتر از اینا باید تموم میشد
ولی با همه اینا
ممنونم ازت
بخاطر همه روزای خوب وبدی که بودی
بخاطر همه نگرانی هات
بخاطر همه نگرانی هام
بخاطر عشقمون
امیدوارم خوشحال وخوشبخت وموفق باشی
خداحافظ غریب ترین اشنای زندگی من
چقدرقشنگه وقتی غمگینی یکی محکم بغلت کنه تاتورو
شونه هاش گریه کنی , و
وقتی آروم شدی درگوشت آروم بگه:آخه دیوونه
من که باهاتم!!گریه چرا؟!
درست مثل تو عزیزم
دوست دارم عشق من
خودم که پولدارم عشقم باهوش
شما ها چطور؟
داستـاטּ مـَـטּ و عـشقم از آنــجـا شـــروع شـد ...!
کــﮧ پـشـت شـیشــﮧ ے بـے جـاטּ مـانیـتـور بـــﮧ هــم جــاטּ دادیــم ... !
با دکــمـــﮧ ـهــاے سـَـرد کـیـبـرد ، دســت هـاے هــم را گـرفـتیـم و گــرمایـش را حـِـس کــردیـم ...!
بـا صــورتـک ـهـا ، هــمـدیگـر را بـوســیـدیـم و طــمـع لــَـب ـهــایـمـاטּ را چـشـیـدیم ...!
آهــنـگـے را هــم زمــاטּ با هــم گــوش کــردیـم و اشــک ریـخـتیـم ...!
شـــب بــخـیر ـهـایـماטּ پشــت خـط ـهـای مـوبایلـماטּ جـا نمـے مـانـد ...!
الاטּ تــوے دنـیــــاے واقـــعے عــشق هــم زنـدگے هـم نفـس هـم شـدیـــم ...!
بد عادت کردی چشمامو از اون وقتی که اینجایی
تو با آرامش چشمات با این لبخند رویایی
همه حرفا همه شعرام بی تو تصویری از دردم
چشمات معیار زیبای رو توی قلبم عوض کردم
کسی مثل منِ عاشق به احساس تو مومن نیست
میخوام افسانه شم با تو ، میدونم غیر ممکن نیست
تورو از وقتی که دیدم چشمامو به روی همه بستم
همه عالم می دونن که به چشمای تو وابستم
دیگه قلبم با آهنگ نفس های تو مانوسـه
تو که می خندی انگار منو خوشبختی می بوسـه
بد عادت کردی چشمامو ته این قصه پیدا نیست
تو اینقدر خوبی که به چشمم هیچ چیزی بد نیست
واسه تو من کمم ، آره تو حقت بیشتر از ایناس
ولی زیبایی مهتاب توی نگاه شب پیداس
آره تو از چشمام خوندی چقدر از دلهره خستم
اگه آرامشی دارم اونو مدیون تو هستم
اونو مدیون تو هستم
دیگه قلبم با آهنگ نفس های تو مانوسـه
تو که می خندی انگار منو خوشبختی می بوسـه
بد عادت کردی چشمامو ته این قصه پیدا نیست
تو اینقدر خوبی که به چشمم هیچ چیزی بد نیست
بگم دوست دارم ، بگم دوست دارم
از تو چشمای من بخون که من تو رو دارم
فقط تو رو دارم ، بی تو کم میارم
نبینم داره میلرزه دستات
نبینم ترسو توی نفسهات
ببین دوست دارم
منم خسته از تموم دنیام
منم سخت میگذره همه شبهام
ببین دوست دارم
ببین دوست دارم.
وقتی که چشماتو می بندی
با من به دردای این دنیا می خندی
آروم میشم بگی از غمات دل کندی
بیا به هم بگیم دوست دارم
دارم واست می خونم این آهنگتو
هر چی می خوای بگو از دل تنگت و
بیا به هم بگیم دوست دارم
نبینم داره میلرزه دستات
نبینم ترسو توی نفسهات
ببین دوست دارم
منم خسته از تموم دنیام
منم سخت میگذره همه شبهام
ببین دوست دارم
ببین دوست دارم
با من به دردای این دنیا می خندی
آروم میشم بگی از غمات دل کندی
بیا به هم بگیم دوست دارم
دارم واست می خونم این آهنگتو
هر چی می خوای بگو از دل تنگ تو
بیا به هم بگیم دوست دارم
آره دوست دارم
حتی وقتی مث سگ و گربه به جون هم افتادیم
شب نذاره از بغلش جم بخورمو بگه: آشتی نکردیماااا
ولی من بدون تو خوابم نمیبره.
دلم تورا میخاهد
باتوبودن را...
تنهای تنها...
باخوده خوده تو...
میدانی وقتی میگویم: " دلم تورامیخاهد" ینی چه؟
یعنی:
♥میخاهم تودرکنارم باشی♥
میفهمی؟
ای کاش گذر زمان در دست من بود
تا لحظههای شیرین با تو بودن
را اینقدر طولانی کنم که
برای بیتو بودن وقتی نماند
روزت مبارک مرد من
پدرم...
هیچ تا به حال گفتهام که تو آفتاب زندگیام هستی؟
امید وارم هیچگاه آفتاب وجودت از شهر دلم غروب نکند. دوستت دارم و روزت را تبریک میگویم
سلام دوست جونیای خودم
خوبید؟
خرداد هم داره نزدیک میشه وامتحانا
من بیچاره که کنکور هم دارم
امیدوارم همتون موفق باشید
نظر یادتون نره ها
مواظب خودتون ومهربونی هاتون باشید
دوست دارم هوارتا
امیدوارم روزهاتون افتابی وشب هاتون مهتابی باشه
بابای
تیک تیک ساعت نبودنتو به رخم میکشه
ومن همچنان باور دارم ساعتی را که تو می ایی
حالا تو بگو
تیک تیک ساعت نبودنم را نشانت میدهد؟
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی،
تورا با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم،
تمام شب برای با طراوت ماندن،
باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم،
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه ی آبی احساس،
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم روییدند با حسرت جدا کردم.
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن آن چشم تو را در دشتی از
تنهایی و حسرت رها کردم.
+ برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینمـــــ…
+ آنقدر " تمـــــــــیز " میخندمــــــ
+ که به خوشبختــــی ام حســــادتــــ کنـــی …
+ و من در جیب هـــایــــمــــ
+ دست های خالـــی ام را فریب دهـــمـــ
+ که امن ترین جای دنیـــا را انتخاب کرده انــد…
دلـــم کــُمـا مـــی خـــواهــد....
از آنــهـایـــی که دکـتـر مـــی گــویــد:
مــتـــاســـفـــم....
فــقـط بــراش دعا کـنـیـد...
حماقت که شاخ و دم ندارد...
حماقت یعنی من که
اینقدر میروم تا تو دلتنگ من شوی...!
خبری از دلتنگیت نمی شود!
برمیگردم چون...
دلتنگت میشوم...!
شبی باران ، شبی آتش ، شبی آیینه و سنگم
شبی از زندگی سیرم ، شبی با مرگ می جنگم
تو آتش می شوی بر خرمن احساس تنهاییم
تو را با هر نفس می بویم ، اما باز دلتنگم
وقتی یک کتابو تموم میکنی خوشحالی
وقتی یک ترمو تموم میکنی خوشحالی
وقتی اتاقتو مرتب میکنی خوشحالی
همیشه اخر همه چیز بد نیست
اما
اخر داستان من وتو خوب نبود
کم کم داره داستان من وتو هم تموم میشه
داریم از هم دور میشیم بدون اینکه بفهمیم
همین که حسی نداریم یعنی مرگ
یک مرگ تدریجی داره ارزوهامون
کم کم دارم حس میکنم مرگ ارزو ها ورویاهامون
هر شب یکی از رویاهایی که با تو ساختمو میشکنم
اینجوری شد که کلاغ داستان ما هم با وجود اون همه عشق به خونش نرسید
دخترک چند روزی بود که پاش شکسته بود و توی خونه مونده بود.از اینکه خونه نشین شده بود ونمی تونست راه بره کلافه شده بود .تصمیم گرفت به پارک بره تاحال وهواش عوض بشه .
زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام سادهای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویتهای بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت.
امروز روزِ توست، ای مهربانترین فرشتهی خدا.
بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟
صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟
پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه میکنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمیدانم عزیزم، نمیدانم!
پسرک نزد پدرش رفت و گفت: چرا مامان همیشه گریه میکند؟ او چه میخواهد؟
پدرش تنها پاسخی که به ذهنش رسید این بود: همهی زنها گریه میکنند بی هیچ دلیلی!
پسرک از اینکه زنها خیلی راحت به گریه میافتند، متعجب بود.
یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت میکند؛ از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه میکنند؟
خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژهای آفریدهام؛ به شانههای او قدرتی دادم تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند.
به بدنش قدرتی دادهام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند، به دستانش قدرتی دادهام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.
به او احساسی دادهام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد؛ حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.
به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد و از خطا های او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی دادهام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد.
این اشک را منحصراً برای او خلق کردهام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند.
مردی مقابل گلفروشی ایستاده بود و میخواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود.
وقتی از گل فروشی خارج شد، دختری را دید که روی جدول خیابان نشسته بود و هق هق گریه میکرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید: «دختر خوب، چرا گریه می کنی؟»
دختر در حالی که گریه می کرد گفت: «میخواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم ولی فقط ۷۵ سنت دارم در حالی که گل رز ۲ دلار می شود.» مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا من برای تو یک شاخه رز قشنگ می خرم.
وقتی از گلفروشی خارج شدند مرد به دختر گفت: مادرت کجاست؟ می خواهی تو را برسانم؟
دختر دست مرد را گرفت و گفت: «آنجا» و به قبرستان آن طرف خیابان اشاره کرد.
مرد او را به قبرستان برد و دختر روی یک قبر تازه نشست و گل را آنجا گذاشت.
مرد دلش گرفت.. طاقت نیاورد، به گل فروشی برگشت، دسته گل را گرفت و ۲۰۰ مایل رانندگی کرد تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد!
فروردین ( بیستم جمادی الثانی ) ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و روز مادر ( روز زن ) بر تمامی مادران عزیز مبارک باد.
بیستم جمادی الثانی هر سال، روزی پر از خاطره و معنویت است؛ خاطراتی شیرین از مادران مهربان،فرزندان با محبت و همسران با وفا ؛ این روز به یُمن ِ زاد روز بانوی نمونه اسلام، فاطمه زهرا ( سلام الله علیها) ، روز مادر نام گرفته است ؛ بانویی كه گل سرسبد تمام بانوان عالم است؛ تنها زنی كه پدرش معصوم ، شوهرش معصوم و خودش نیز معصوم بوده و پیامبر گرامی اسلام (ص) به او لقب " اُم ابیها " داده است،یعنی زنی كه برای پدرش همچون مادر بود.
زندگی و سیره ی حضرت زهرا( س) به قدری آموزنده و جذاب است كه هر زن آزاده ای در جهان او را چونان قدیسه ای تحسین می كند؛ زنی كه تولدش از دامن خدیجه كبری ، همسر پیامبر گرامی اسلام (ص) و در كانون نخستین خانواده اسلامی با نغمه های آسمانی و تسبیح قدسیان همراه شد و شب میلادش را عرشیان به بانگ تكبیر و تسبیح جشن گرفتند و خداوند لقب كوثر به او عطا كرد؛ زیرا وی سرچشمه ی تمام خوبی های جهان است.
روز زن و روز مادر نام گرفت؛"اگر روزی باید روز زن یا روز مادر باشد،چه روزی والاتر و افتخارآمیزتر از روز ولادت با سعادت فاطمه زهرا سلام الله علیهاست؛زنی كه افتخار خاندان وحی است و چون خورشیدی بر تارك اسلام عزیز می درخشد."
خسته ام !
اما تحمل می کنم....
خدایا روزگارت با من واحساسم بد کرد....
مامان جونم
روزت مبارک
به افتخار همه مامان ها گل
دست وجیغ وهورا
تمـــــام آنچه که میــــخواهم ..
فقــــط ..
وجـــــود ِ تـــــــوست ..
خوشـــــبختی ..
در کنـــــارِ توست ..
خوش به حالت آدم!
خودت بودی و حوایت
کسی نبود حوایت را هوایی کند...!
روز قیامت ازم پرسیدند :
جوانیت را چگونه گذراندی ؟ !
ندا آمد:
دل شکسته است بگذارید به بهشت برود
دنیایش خوب جهنمی بود . . .
کـاش از اول میـدونـستـم
تــــــو
رفـیـق نـیمـه راهـی
روزی خواهد آمد که دردم را بفهمی
روزی که دیگر هیچ دردی را نمی فهمم !
گاهی سکوت یعنی
س : ساعت های
ک : کسری
و : وجود
ت : تو !
عاشق هوس های عاشقانه ام.....
دست هایت را به من بده....
بوسه بارانم کن.....
به جهنم که مرا به جهنم میبرند به خاطر عشقبازی با تو....
تو خود بهشتی....
گرما یعنی ....
نفس های تو ....
دستهای تو .....
آغوش تو ......
من به خورشید ایمان ندارم...
خوشبختی یعنی اغوش تو
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
...
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
استاد گفت :
پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،
نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!
راستی خدا
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم
دلم میخواهد …
می شود باز هم کودک شد؟؟
راستی خدا!
دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟؟؟؟؟
در گوشه و کنار این کره خاکی مکانهای مرموز و بناهای عجیبی مشاهده میشوند. برخی از آنها اطلاعات ما در زمینه علوم و تاریخ را به طوری جدی به چالش میکشند؛ هرچند برای بعضی از آنها هم هیچ توضیح قابل قبولی نمییابیم. بخشی از این بناها ساخته دست بشر هستند؛ اما ظاهرشان برای خود ما هم ابهام برانگیز است.
اکثر انسان ها دارای زندگی های معمولی هستند و به همین روال نیز به زندگی شان ادامه می دهند. در دنیا البته افرادی نیز هستند که قدرت های خارق العاده ای دارند و همچنین با دیگر افراد مقداری متفاوتند. با ده نفر از این انسان ها آشنا شوید.
تکناز : انسان هایی که قدرت های مختلف و باورنکردنی دارند بسیار کم هستند. این افراد در بخش های مختلف دسته بندی می شوند بدین گونه که برخی باهوش، برخی قدرتمند ویا ... هستند. برخی از این افراد حتی قدرتشان را به عنوان منبعی برای ادامه زندگی استفاده می کنند.
مغز باور نکردنی
"دنیل تامت" نام یک پسر انگلیسی است که مغزی باورنکردنی دارد. تمام ذهن او به گونه ای مملو از اعمال ریاضی است و می تواند بسیاری از محاسبات ریاضی را تنها در چند ثانیه انجام دهد. او همچنین حافظه باورنکردنی دارد و می تواند بسیاری از چیزهایی که دیده است را بعد از چندین وقت باتمام جزئیات به خاطر آورد. او البته قدرت های دیگری مانند یادگیری سریع زبان را نیز دارد و می تواند در طول کمتر از دو هفته یک زبان را به طور کامل فراگیرد. یکی از رکوردهای او به خاطر سپردن عدد پی با 22514 عدد تنها در 5 ساعت است.