تقدیم به بهترینم

جدا کردم.......

 

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم
+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت13:13توسط پریناز |
نامه جالب ملک الشعرای بهار به همسرش قبل از ازدواج

این متن نامه ملک الشعرای بهار به سودابه صفدری(بهار) پیش از ادواج است درحالی که هنوز او را ندیده و تنها وصف او را از دوستان شنیده بوده است.

ادامه مطلب
+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت13:4توسط پریناز |
قدرت دعای مادر!

 

ابویزید بسطامی را پرسیدند که این پایگاه به دعای مادر یافتی، این معروفی (شهرت) به چه یافتی؟ گفت: آن را هم به دعای مادر، که شبی مادر از من آب خواست. بنگریستم در خانه آب نبود، کوزه برداشتم.

به جوی رفتم آب بیاوردم.چون بر سر مادر آمدم، خوابش برده بود. با خود گفتم که اگر بیدارش کنم من بزهکار باشم. بایستادم تا مگر بیدار شود. تا بامداد بیدار شد. سربلند کرد و گفت: چرا ایستاده ای؟ قصه بگفتم.

برخاست و نماز کرد و دست بر دعا برداشت و گفت: الهی چنان که این پسر مرا بزرگ و عزیز داشت، اندر میان خلق او را بزرگ و عزیز گردان

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت13:0توسط پریناز |
قانون عشق..........

ساعت یک نیمه شب پنج‌شنبه شب بود.
داشتیم از میهمانی شام برمی‌گشتیم.
صدای بوق‌بوق ماشین‌ها ما را متوجه ماشین‌عروس کرد.
مامان طبق معمول شروع کرد:
”الهی که خوشبخت بشین، الهی که به پای هم پیر بشین،
الهی که همیشه تو زندگی یار و یاور هم باشین...“
گفتم: ”مامان‌جون اگه اینا می‌دونستن که شما این‌قدر براشون دعا می‌کنین،
ما رو هم برای عروسی دعوت می‌کردن!“
مامان خندید و هیچی نگفت.
ماشین عروس به راه خود ادامه داد ولی ما به خیابان سمت راست پیچیدیم.
کمی بعد به بیمارستانی رسیدیم. باز مامان شروع کرد:
”خدایا ایشالا این مریضا همین الان شفا پیدا کنن،
العجل، العجل، العجل، الساعه، الساعه، الساعه...“
دوباره گفتم: ”مامان، اگه خانواده این مریضا می‌دونستن این‌قدر برای شفای اونا دعا می‌کنین،
ماها رو هم برای سفره ابوالفضل دعوت می‌کردن!“
دوباره مامان هیچی نگفت، فقط خندید.
توی خیابان بعدی که پیچیدیم نه عروسی بود و نه بیمارستانی.
ولی دیدم باز مامان زیر لب دارد یک چیزهائی می‌گوید.
به دور و برم نگاه کردم داشتیم از جلوی یک پارک رد می‌شدیم.
پرسیدم: ”مامان چی دارین می‌گین؟“
مامان همین‌طور که داشت زیر لب ورد می‌خوند جواب داد:
”دارم برای درختا و گلا دعا می‌کنم که سالم باشن.
هم دنیا رو قشنگ‌تر کنن و هم برامون اکسیژن بسازن!“
گفتم: ”مامان اگه درختا می‌دونستن براشون دعا می‌کنی
یه بسته بزرگ اکسیژن از تو پنجره آشپزخونه براتون می‌فرستادن!“
یادم آمد که مامان همیشه موقع سال تحویل برای کره زمین و همه موجودات عالم دعا می‌کند
که سال خوبی داشته باشند و سالم و سرحال بمانند.
ما به او می‌گوئیم شما شده‌اید پاپ اعظم که برای صلح جهان دعا می‌کند!
یک بار مامان گفت اگر هر کدام از ما بتوانیم صلح و آرامش را در درون وجود خودمان تجربه کنیم،
آن‌وقت می‌توانیم تصویری از کره زمین که سرشار از صلح و دوستی و برابری باشد، داشته باشیم.
او گفت مهم نیست که الان کره زمین چه شرایطی را از سر می‌گذراند،
کاری که ما باید بکنیم این است که اول درون خودمان خورشیدی از عشق و دوستی تصور کنیم
و بعد مرتب شعاع انوار این خورشید را گسترده‌تر کنیم تا تمام دنیا را فرا بگیرد.
این کار به ایجاد صلح در زمین کمک بزرگی می‌کند.
از حرف‌های مامان خوشم آمد.
من هم سعی کردم که خورشیدی تابان و فروزان در قلب خودم تصور کنم که
با هر ضربان، گرما و عشق را به تمام سلول‌های من می‌فرستد!
واقعاً هم از وقتی که این کار را کرد‌ه‌ام احساس می‌کنم انرژی بیشتری دارم.
وقتی هم که با کسی برخورد می‌کنم سریعاً با من هم‌دل و همنوا می‌شود.
فکر می‌کنم از نور این خورشید بر او تابیده شده است!
راستش بدون این‌که از مامان اجازه بگیرم، این مطلب را به دوستانم هم گفته‌ام
و حالا وقتی به هم می‌رسیم از هم می‌پرسیم: ”راستی خورشیدت چه‌ طوره؟“
من که جواب می‌دهم: ”گرم و عاشقانه به همه جا می‌تابه!“
خدا را شکر که من دشمن ندارم، ولی فکر می‌کنم که
اگر هم داشتم نور خورشیدم می‌توانست یخ روابط ما را ذوب کند و تبدیل به دوستان صمیمی شویم.
یک بار مامان به من گفت: ”عزیزم یادت باشه والاترین و قدرتمندترین قانون زندگی، قانون عشقه!“
بعد ادامه داد: ”بهتره به جای همه قانون‌ها، قانون عشق رو در همه‌جا اجرا کنیم.
اون‌وقت دنیائی خواهیم داشت که همه گرسنه‌ها سیر می‌شن،
همه شهرها آباد و سبز و خرم و پاکیزه می‌شن و همه کینه‌ها از دل‌ها پاک می‌شه.“
من هم به شما پیشنهاد می‌کنم هر وقت خبری راجع‌به جنگ و درگیری‌ها شنیدید،
پرتوئی از نور خورشید قلبتان را به سمت آن بفرستید
و مطمئن باشید با این کار به گسترش امنیت، صلح، آرامش و برکت جهان کمک کرده‌اید.
من هم الان دارم برای مادربزرگ و پدربزرگم که یک مامان با احساس برای من ساخته‌اند فاتحه می‌خوانم.
کسی چه می‌داند، شاید پاپ اعظم بعدی، من باشم!

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت1:50توسط پریناز |
عشق واقعی.........

پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد.
مادر که در حال آشپزی بود ، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود :

صورتحساب !!!
کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان
بیرون بردن زباله 1000 تومان
جمع بدهی شما به من :12.000 تومان !

مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:

بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که : هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است

وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد.
گفت: مامان ... دوستت دارم

آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!

نتیجه گیری اخلاقی :
قابل توجه اونهائی که فکر میکنند مرور زمان آنها را بزرگ کرده و حالا که هیکل درشت کردند خدا را هم بنده نیستند.
بعضی وقتها نیازه به این موارد فکر کنیم ...
کسانی که از خانواده دور هستند شاید بهتر درک کنند.

نتیجه گیری منطقی:
جایی که احساسات پا میذاره منطق کور میشه!!!
مادر متوجه نشد که پسرش داره سرش کلاه میذاره : جمع بدهی میشه 11.000 تومان نه 12.000

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت1:44توسط پریناز |
عشق یعنی چه ؟

تعدادى از متخصصان این پرسش را از گروهى از بچه هاى ٤ تا ٨ ساله پرسیدند که: «عشق یعنى چه؟»
پاسخ هایى که دریافت شد عمیق‌تر و جامع‌تر از حدّ تصوّر هر کس بود. در اینجا بعضى از این پاسخ را براى شما می‌آوریم:

هنگامى که مادربزرگم آرتروز گرفت دیگر نمی توانست دولا شود و ناخنهاى پایش را لاک بزند. بنابراین، پدربزرگم همیشه این کار را براى او می کرد، حتى وقتى دستهاى خودش هم آرتروز گرفت. این یعنى عشق. (ربکا، ٨ ساله)

 

 

 

وقتى یک نفر عاشق شما باشد، جورى که اسمتان را صدا می کند متفاوت است. شما میدانید که اسمتان در دهن او در جاى امنى قرار دارد. (بیلى، ٤ ساله)

 

 

 

 

عشق هنگامى است که شما براى غذا خوردن به رستوران می روید و بیشتر سیب زمینى سرخ کرده هایتان را به یکنفر می دهید بدون آن که او را وادار کنید تا او هم مال خودش را به شما بدهد. (کریس، ٦ ساله)

 

 

 

 

عشق هنگامى است که مامانم براى پدرم قهوه درست می کند و قبل از آن که جلوى او بگذارد آن را می چشد تا مطمئن شود که مزهاش خوب است. (دنى، ٧ ساله)

 

 

 

 

اگر می خواهید یاد بگیرید که چه جورى عشق بورزید باید از دوستى که ازش بدتان می آید شروع کنید. (نیکا، ٦ ساله)
(ما به چند میلیون نیکاى دیگر در این سیاره نیاز داریم)

 

 

 

 

عشق هنگامى است که به یکنفر بگوئید از پیراهنش خوشتان می آید و بعد از آن او هر روز آن پیراهن را بپوشد. (نوئل، ٧ ساله)

 

 

 

عشق شبیه یک پیرزن کوچولو و یک پیرمرد کوچولو است که پس از سالهاى طولانى هنوز همدیگر را دوست دارند. (تامى، ٦ ساله)

 

 

 

 

عشق هنگامى است که مامان بهترین تکه مرغ را به بابا میدهد. (الین، ٥ ساله)

 

 

 

 

هنگامى که شما عاشق یک نفر باشید، مژه هایتان بالا و پائین میرود و ستاره هاى کوچک از بین آنها خارج می شود. (کارن، ٧ ساله)

 

 

 

 

شما نباید به یکنفر بگوئید که عاشقش هستید مگر وقتى که واقعاً منظورتان همین باشد. اما اگر واقعاً منظورتان این است باید آن را زیاد بگوئید. مردم معمولاً فراموش می‌کنند. (جسیکا، ٨ ساله)

 

 

 

 

 

و سرانجام ...

برنده ما یک پسر چهارساله بود که پیرمرد همسایه‌شان به تازگى همسرش را از دست داده بود. پسرک وقتى گریه کردن پیرمرد را دید، به حیاط خانه آنها رفت و از زانوى او بالا رفت و همانجا نشست. وقتى مادرش پرسید به مرد همسایه چه گفتی؟ پسرک گفت: "هیچى، فقط کمکش کردم که گریه کند"

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت1:40توسط پریناز |
نامه ی به آنکس که دوستش دارید

 

 

به نام خدا

 

 


اول خودم میگم
سلام
تنها بهونه واسه ی نفس کشیدن
هنوزم پر می کشه دل برای به تو رسیدن
واسه ی جواب نامت می دونم که خیلی دیره
بذا به حساب غربت نکنه دلت بگیره
عزیزم بگو ببینمکه چه رنگه روزگارت
خیلی دوست دارم تو مهتاب بشینم یه شب کنارت
سر تو مهربونی بذاری به روی شونم
تو فقط واسم دعا کن آخه دنبال بهونم
حالم رو اگه بپرسی خوبه تعریفی نداره
چون بلاتکلیفه عاشق آخه تکلیفی نداره
نکنه ازم برنجی تشنه ام تشنه ی بارون
چه قدر از دریا ما دوریم بیگناهیم هر دو تامون
بد جوری به هم می ریزه من و گاهی اتفاقی
تو اگه نباشی از من نمی مونه چیزی باقی
می دونی که دست من نیست بازیای سرنوشته
رو قشنگا خط کشیده زشتا رو برام نوشته
باز که ابری شد نگاهت بغضتم واسم عزیزه
اما اشکات رو نگه دار نذار اینجوری بریزه
من هنوز چیزی نگفتم که تو طاقتت تموم شد
باقیش و بگم می بینی گریه هات کلی حروم شد
حال من خیلی عجیبه دوست دارم پیشم بشینی
من نگاهت بکنم تو تو چشام عشق رو ببینی
یادته من و تو داشتیم ساده زندگی می کردیم
از همین چشمه ی شفاف رفع تشنگی می کردیم
یه دفه یه مهمون اومد عقلم رو یه جوری دزدید
دل تو به روش نیاورد از همون دقیقه فهمید
اولش فکر نمی کردم که دلم رو برده باشه
یا دلم گول چشای روشنش رو خورده باشه
اما نه گذشت و دیدم دل من دیوونه تر شد
به تو گفتم و دلت از قصه ی من با خبر شد
اولش گفتم یه حسه یا یه احترام ساده
اما بعد دیدم که عشقه آخه اندازش زیاده
تو بازم طاقت آوردی مث پونه ها تو پاییز
سرنوشت تو سفیده ماجرای من غم انگیزه
بد جوری دیوونتم من فکر نکن این اعترافه
همیشه نبودن تو کرده این دل و کلافه
می دونم فرقی نداره واست عاشق بودن من
می دونم واست یکی شد بودن و نبودن من
می دونم دوسم نداری مث روزای گذشته
من خودم خوندم تو چشمات یه کسی این رو نوشته
اما روح من یه دریاست پره از موج و تلاطم
ساحلش تویی و موجاش خنجرای حرف مردم
آخ چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن
رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن
من که آسمون نبودم اما عشق تو یه ماهه
سرزنش نکن دلم رو به خدا اون بی گناهه
تو که چشمای قشنگت خونه ی صد تا ستاره س
تو که لبخند طلاییت واسه من عمر دوباره س
بیا و مثل گذشته جز به من به همه شک کن
من بدون تو می میرم بیا و بهم کمک کن

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت1:35توسط پریناز |
متشکرم...

متشکرم

برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.

برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.

برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی.

برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی.

برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.

برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی.

برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.

برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.

برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.

برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی.

برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم"

برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.

برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.

برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.

برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.

برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.

برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.



به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که :

لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم "

آغوش من همیشه برای تو باز است.

همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم.

همیشه پشتیبانت هستم.

من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود.

فقط کافی است چیزی از من بخواهی ,
بلافاصله از آن تو خواهد شد.

می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.

من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.

در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی.

همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.

همین الان در فکر تو هستم.

تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری.

من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است.

هر وقت که احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب کن.

من هنوز در چشمانت گم شده هستم.

تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت1:32توسط پریناز |
دوازده پیــــام از عشـــــــق........

متولدین فروردین

که به جهان بیاموزید که عشق "معصومیت" است و از جهان بیاموزید که عشق "اعتماد" است.


متولدین اردیبهشت

که به جهان بیاموزید که عشق "صبروتحمل" است و از جهان بیاموزید که عشق "بخششو گذشت" است.


متولدین خرداد

که به جهان بیاموزید که عشق "آگاهی" است و از جهان بیاموزید که عشق "احساس" است.


متولدین تیر

که به جهان بیاموزید که عشق "فداکاری" است و از جهان بیاموزید که عشق "آزادی" است.


متولدین مرداد

که به جهان بیاموزید که عشق "شور و نشاط" است و از جهان بیاموزید که عشق "فروتنی" است.


متولدین شهریور

که به جهان بیاموزید که عشق "نیاز" است و از جهان بیاموزید که عشق "کمال" است.


متولدین مهر

که به جهان بیاموزید که عشق "زیبایی" است و از جهان بیاموزید که عشق "هماهنگی" است.


متولدین آبان

که به جهان بیاموزید که عشق "هیجان" است و از جهان بیاموزید که عشق "تسلیمشدن" است.


متولدین آذر

که به جهان بیاموزید که عشق "صمیمیت" است و از جهان بیاموزید که عشق "وفاداری" است.


متولدین دی

که به جهان بیاموزید که عشق "عقلانی" است و از جهان بیاموزید که عشق "ازخودگذشتگی" است.


متولدین بهمن

که به جهان بیاموزید که عشق "اغماض" است و از جهان بیاموزید که عشق "یگانگی" است.


متولدین اسفند

که به جهان بیاموزید که عشق "رحم و شفقت" است و از جهان بیاموزید که عشق "همه چیز" است.

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت1:29توسط پریناز |
داغدارم..........

چو گل های شقایق داغدارم
بیا پروانه شو بنشین کنارم
بزن مرهم به زخم قلبم ای دوست
که خنجر خورده ی این روزگارم

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت1:25توسط پریناز |
ردپا............

ردپایم بی صداست

عشق من بی انتهاست

ردپای اشکهایم را بگیر

تا بدانی خانه ی عاشق کجاست

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت1:22توسط پریناز |
10اشتباه عاشقانه.......

 

کسانی که در غم اندوه به هم خوردن رابطه یی هستند، گرایش خیلی زیادی دارند که دقیقا برعکس آنچه که باید را انجام دهند. به همین خاطر گاهی صدمه ی جبران ناپذیری را به رابطه شان می زنند. در هر فاجعه یی، اولین قدم متوقف کردن خونریزی و بعد حل مشکل است. رابطه ی عاطفی شما هم از این امر مستثنی نیست. زن ها دنبال مردهای قوی هستند که بتوانند از آن ها محافظت کنند و مردها به هیچ وجه به زن هایی که به آن ها اجازه نمی دهند هر کاری که می خواهند بکنند، احترام نمی گذارند پس اگر می خواهید عشق سابق تان را دوباره به رابطه برگردانید چند اشتباه زیر را مرتکب نشوید.

 

 

با ترک این ده اشتباه به خودتان ثابت خواهید کرد که ارزش یک عشق واقعی را دارید

ادامه مطلب
+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت1:2توسط پریناز |
مناظره زنـدگی و مـرگ......

زندگی: من فرصتی مغتنم برای بودنم
تو اژدهایی مترصد بلعیدن

مرگ:
من آغازی به آرامش ابدیم
تو آغازی به آلام دنیوی

زندگی:
من خالق یک لحظه شیرین عاشقانه ام
تو جابری که دریغ از این لحظه نداری

مرگ:
تو تحمیل ناخواسته ی گریبانگیر بشریتی
من منتخب آنها برای رهایی از تو

زندگی:
تو فاجعه انفصال عاشق و معشوقی
من فرصت دوباره باهم بودنشان

مرگ:
تو بار سنگین اجباری برای زجر کشیدن
من جرثومه ای برای گریز از این وادی

زندگی:
تو اشک مادر داغدیده ای
من اشک شوق دیدار فرزند مفقود الاثر

مرگ:
تو تولد کودک نامشروع دو بی خانمانی
من گریزی برای رهایی از این مخمصه

زندگی:
من لبخند زیبای یک نو مادرم
تو خلوت تنهایی یک زوج عاشق

مرگ:
من پایان ناله های یک پیرمرد زمینگیرم
تو اصراری زجرآلود به بودن او

زندگی:
من مصور یک بوسه ی شیرین عاشقانه ام
تو قطره اشک یک عاشق در هجران معشوق

مرگ:
تو چشم نظاره گر شکنجه های یک شکنجه گری
من تیر خلاصی از این عذاب

زندگی:
من عفو یک پدر داغدیده ام
تو سنگسار یک زن به جرم عاشق بودن

مرگ:
من خط بطلان به وجود پس از مرگ معشوقم
تو جزای جرم زندگی بدون او

زندگی:
من نگاه نوازشگر یک پریزاده ام
تو خلوت سرد تنهایی

مرگ:
من فرصت گرم انتقامم
تو انتظار بیهوده یک مادر ناباور

زندگی:
من نقطه اوج عروج یک انسانم
تو نزول او به پست ترین جای ممکن !

مرگ:
............................... !!!


گرچه از مرگ گریزی نیست و نباید حتی لحظه ای از اون غافل بشیم اما زندگی نیز، فرصتی است که
خداوند بما داده و بجاست که ازش کمال لذت رو ببریم و زندگی را آنطور که شایسته است زندگی کنیم.

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت1:58توسط پریناز |
عشق چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.

 

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان.

 

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است

 

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است .

 

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن میسوزد

 

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست.

 

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم رباتی هست که قلب را به سوی خود می کشد.

 

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد.

 

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

 

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود.

 

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد

 

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد میشود.

 

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر میگذارد

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت1:15توسط پریناز |
دیروز امروز فردا...........


نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم!
نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند!
آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی!
... از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میشدم!
باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !
قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ، ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند!
و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ، و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام است
پایانی ندارد زندگی ام با تو ، آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو ، فردایی که در آن دیروز را فراموش نمیکنم ، آنگاه که با توام هیچ روزی را فراموش نمیکنم ، که همه آنها یکی از زیباترین روزهاست و شیرین ترین خاطره ها ، و گرم ترین لحظه ها !
سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو ، دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت ، اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت !
تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم ،چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم!
تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها !
و اینجاست که عاشق خیالات با تو بودن میشوم ، و به عشق این خیالات دیوانه میشوم !
حالا من مجنونم و تو لیلای من ، همیشه میمانیم برای هم ، و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم !
بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !
و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ، هم دیروز و امروز و هم فرداهایی که خواهد رسید!

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت1:6توسط پریناز |
من از برای تو هستم، تو هم برای منی

من از برای تو هستم، تو هم برای منی

تو مثل لحظه با عشق آشنا شدنی


تو قلب نازک آیینه را نمی­ شکنی

نه در خیال، که در شیوه شعر مانندی

نه در کنار، که در پرده­ های جان و تنی

حضور خاطره­ ای، لطف کودک­ هایی

بهار عاطفه ­ای، مثل دوست داشتنی

میان خنده دریاچه، اشک مهتابی

میان گریه باران، تبسم چمنی

در آستانه سبز دعا، به وقت قنوت

اگرچه روی زمین هستی، آسمان وطنی

خوشا نگاه تو آن آبشار روحانی

اگر ز روی محبت به من نظر فکنی

سزای دوست، کلام محبت ­آمیز است

من از برای تو هستم، تو هم برای منی

+نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت21:16توسط پریناز |
نشانه های عاشق شدن‎ !

عشق زیباترین حادثه ای است که در زندگی رخ می دهد. عشق لذتی اغلب مثبت است که موضوع آن زیبایی است، همچنین احساسی عمیق، علاقه ای لطیف و یا جاذبه ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و می تواند در حوزه هایی غیرقابل تصور ظهور کند. وقتی کسی را دوست دارید علائمی در شما ظاهر می شود که وجود این عشق را تایید میکند. در این مقاله با ۱۲ نشانه اصلی که ثابت می کند عشق در قلب شما جوانه زده است و همچنین انواع عشق و تقسیم بندی آنها آشنا خواهید شد. اگر این علائم را در خود دیدید دیگر به عشق خود نسبت به طرف مقابل شک نکنید و قدم های خود را استوارتر بردارید.

ادامه مطلب
+نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت20:54توسط پریناز |
متنی بسیار زیبا درباره عشق از جبران جلیل جبران

آنگاه المیترا گفت:با ما از عشق سخن بگوی.
پیامبر سر بر آورد و نگاهی به مردم انداخت' و سكوت و آرامش مردم را فرا گرفته بود.سپس با صدایی ژرف و رسا گفت:
هر زمان كه عشق اشارتی به شما كرد در پی او بشتابید'
هر چند راه او سخت و نا هموار باشد.
و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید'
و هر چند كه تیغهای پنهان در بال و پرش ممكن است شما را مجروح كند.
و هر زمان كه عشق با شما سخن گوید او را باور كنید.
هر چند دعوت او رویاهای شما راچون باد مغرب در هم كوبد و باغ شما را خزان كند.
زیرا عشق چنانكه شما را تاج بر سر می نهد ' به صلیب نیز میكشد.
و چنانكه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس می كند.
و چنانكه تا بلندای درخت وجودتان بالا میرود و ظریف ترین شاخه های شما را كه در آفتاب می رقصند نوازش می كند .
همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود و آنها را كه به زمین چسبیده اند تكان می دهد.
عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می كند.
آنگاه شما را به خرمن كوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد.
و سپس به غربال باد دانه را از كاه می رهاند.
و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید.
سپس شما را خمیر می كند تا نرم و انعطاف پذیر شوید.
و بعد از آن شما را بر آتش می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید.

عشق با شما چنین رفتارها می كند تا به اسرار قلب خود معرفت یابید.و. بدین معرفت با قلب زندگی پیوند كنید و جزیی از آن شوید.

اما اگر از ترس بلا و آزمون' تنها طالب آرامش و لذتهای عشق باشید '
خوشتر آنكه عریانی خود بپوشانید.
و از دم تیغ خرمن كوب عشق بگریزید.
به دنیایی كه از گردش فصلها در آن نشانی نیست'
جایی كه شما می خندید اما تمامی خنده ی خود را بر لب نمی آورید.
و می گر یید اما تمامی اشكهای خود را فرو نمی ریزید.

عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش.
و هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش.
عشق نه مالك است و نه مملوك.
زیرا عشق برای عشق كافی است.

وقتی كه عاشق می شوید مگویید:" خداوند در قلب من است." بلكه بگویید " من در قلب خداوند جای دارم."

و گمان مكنید كه زمام عشق در دست شماست ' بلكه این عشق است كه اگر شما را شایسته بیند حركت شما را هدایت می كند.

عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنكه به ذات خویش در رسد.

اما اگر شما عاشقید و آرزویی می جویید'
آرزو كنید كه ذوب شوید و همچون جویباری باشید كه با شتاب می رود و برای شب آواز می خواند.
آرزو كنید كه رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه كنید.
آرزو كنید كه زخم خورده ی فهم خود از عشق باشید و خون شما به رغبت و شادی بر خاك ریزد.
آرزو كنید سپیده دم بر خیزید و بالهای قلبتان را بگشایید
و سپاس گویید كه یك روز دیگر از حیات عشق به شما عطا شده است.
آرزو كنید كه هنگام ظهر بیارامید و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید.
آرزو كنید كه شب هنگام به دلی حق شناس و پر سپاس به خانه باز آیید.
و به خواب روید. با دعایی در دل برای معشوق و آوازی بر لب در ستایش او.

از كتاب ‹پیامبر› اثر ارزنده ی جبران خلیل جبران
ترجمه ی دكتر حسین الهی قمشه ای
+نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت20:54توسط پریناز |
خجالت نکش.........

به خاطر دوست داشتنت خجالت نکش ؛
اونی باید خجالت بکشه ،
که می دونه دوسش داری اما…
دوست داشتن “بلد” نیست !!!

+نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت20:45توسط پریناز |
یک روز........

 

یک روز رسید غمی به اندازه کوه              یک روز رسید نشاط اندازه دشت

افسانه زندگی چنین است ای دوست       در سایه کوه باید از دشت گذشت

+نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت20:36توسط پریناز |
به سلامتی.........

 

 

به سلامتی اونی که اگه صد دفعه هم ناراحتش کنی هربار میگه:

این دفعه ی اخریه که میبخشمت ولی باز با اخم میاد توی بغلت . . .

به سلامتی ...

+نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت16:42توسط پریناز |
از تو...........

 

 

یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو

یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو

+نوشته شده در دو شنبه 3 تير 1392برچسب:,ساعت20:4توسط پریناز |
9داستانهای عاشقانه معروف دنیا !

معروفترین داستانهای عاشقانه تاریخ و ادبیات آیا شما به عشق حقیقی اعتقاد دارید؟ آیا شما به عشق در نگاه اول معتقدید؟ به عشق همیشگی و مداوم چطور؟ من فکر می‌کنم داستانهای عاشقانه ای که پیش روی شماست اعتقاد شما به عشق را محکم می‌کند. آنها مشهورترین داستانهای عاشقانه در تاریخ و ادبیات هستند. عشق آنها عشقی ابدی و جاودانه است.

ادامه مطلب
+نوشته شده در دو شنبه 3 تير 1392برچسب:,ساعت20:0توسط پریناز |
كاش بر ساحل رودی خاموش

كاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
بسراپای تو لب می سودم

كاش چون نای شبان می خواندم
بنوای دل دیوانه تو
خفته بر هودج مواج نسیم
می گذشتم ز در خانه تو

...

كاش چون یاد دل انگیز زنی
می خزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم ترا می دیدم
خیره بر جلوه زیبائی خویش


كاش از شاخه سرسبز حیات
گل اندوه مرا می چیدی
كاش در شعر من ای مایه عمر
شعله راز مرا می دیدی

+نوشته شده در دو شنبه 3 تير 1392برچسب:,ساعت19:37توسط پریناز |
بخشی از نامه نادر ابراهیمی به همسرش ( داستان نویس معاصر ایرانی )

این مطلب بخشی از یكی از نامه‌های نادر ابراهیمی به همسرش است؛ نادر ابراهیمی متولد 14 فروردین ۱۳۱۵ در تهران، داستان‌نویس معاصر ایرانی است.

او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینه‌های فیلم‌سازی، ترانه‌سرایی، ترجمه و روزنامه‌نگاری نیز فعالیت کرده‌ است.

نامه او را بیشتر زوجها بارها و بارها در کنار یکدیگر خوانده اند و در چگونگی نگرش خود در زندگی از آن استفاده کرده اند.

ادامه مطلب
+نوشته شده در دو شنبه 3 تير 1392برچسب:,ساعت19:29توسط پریناز |