تقدیم به بهترینم

پست ثابت

 

سلام دوستان گلم

ممنون از اینکه به وبلاگ من سر زدید

نظر یادتون نره

راستی توی نظرسنجی هم حتما شرکت کنید

ممنونم

امیدوارم روزهاتون افتابی وشب هاتون مهتابی باشه

دوستون دارم

+نوشته شده در سه شنبه 21 خرداد 1398برچسب:,ساعت12:46توسط پریناز |
همین یه بار

سردرگمم دلواپسم
حال و هوامو درک کن سکوت نکن
همین یه بار این عادتتو ترک کن
یه کاری کن آروم بشم
به غیر تو امیدی نیست
دردای من فقط همین چیزایی که شنیدی نیست
یه عمری رازمو با گریه پوشوندم
ولی هنوز تو کار عشق تو موندم
تو این بارون دلتنگی و تنهایی
بهم چیزی بگو بفهمم اینجایی
تکست آهنگ همین یه بار بابک جهانبخش
کنار من بمون با زندگیم کنار بیا
منی که اینروزا نمیدونم کیم کجام
خسته شدم نذار بدتر از این بیاد سرم
بیگناه تر از منی  من از تو بیگناه ترم
یه عمری رازمو با گریه پوشوندم
ولی هنوز تو کار عشق تو موندم
تو این بارون دلتنگی و تنهایی
بهم چیزی بگو بفهمم اینجایی

+نوشته شده در سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:,ساعت21:57توسط پریناز |
تولدت مبارک عزیزم

امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم

که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . .

تولدت مبارک

+نوشته شده در جمعه 17 مرداد 1393برچسب:,ساعت10:41توسط پریناز |
میترسم

میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم
نگذار که با حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت بمیرم.
میترسم بمیرم و نتوانم به تو ثابت کنم که عاشقت هستم ،
میترسم روزی بیایی و بگویی که من لایقت نیستم.
مرا در حسرت عشقت نگذار ، بگذار تا زنده ام تو را حس کنم ، تو را در آغوش بگیرم و نوازش کنم.
میترسم بمیرم و نتوانم لبهایت را ببوسم ، نمیخواهم در حسرت طعم شیرین لبهایت بسوزم.
دنیا بی وفاست ، می ترسم این دنیای بی وفا مرا از تو بگیرد، میترسم همین روزها قلبم آرام بمیرد.
بگذار در این دو روز دنیا به اندازه ی یک دنیا نگاهت کنم ، بگذار به اندازه ی یک عمر تو را در آغوش بگیرم و با تو درد دل کنم.
میترسم همین لحظه ، همین فردا ، همین روزها لحظه ی مرگم فرا رسد.
یک مرگ پر از حسرت ، یک مرگ پر از آرزو و امید.
تنها حسرت و آرزوی من در آن لحظه تویی و حضورت در کنارم است.
تنها حسرت من در آن لحظه نگاه به چشمهای زیباست است.
در این دو روز دنیا بیا در کنارم ، از عشق بگو برایم ، گرچه سیر نمیشوم از لحظه های با تو بودن، اما هیچگاه نمیمانم در حسرت عشقت

+نوشته شده در شنبه 14 تير 1393برچسب:,ساعت21:29توسط پریناز |
چون از اول.............

http://ap2.persianfun.info/img/92/2/Namayeshe%20Ehsas%2013/14.jpg

 

ميگـــــن : چــــــــرا ؟

ميــگــــم : چــــون نخــــــــواستـــــــــــ

مــــي پـــرســـن : دلــــــــيلــش ؟

ميگـــــم : نــــــــــــــــميــدونـ ــم

ميگـــن چــــــــيه ؟

ميــگـــم نمــــي تــــونستــــــــــــ

جـــوابــــم ســــــــــــكوت استــــــــــ

دوبـــاره چــــــــرا ؟ چــــــــرا ؟ چــــــــرا ؟

فـــــريـــاد مــــي كشـــــم

چـــــون از اوّلــــم دوستـــــم نداشتـــــــــــ ...

+نوشته شده در سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:,ساعت17:55توسط پریناز |
اکسیژن

توی دلم جز عشق تو علاقه ای رواج نیست

 

انقدر هوامو داری که اکسیژن احتیاج نیست

 

کنار تو من فاتح تقدیر این زندگیم

 

بعد از یه عمر تازه دارم با تو میفهمم که کیم

 

این پای هم موندمون فراتر از تعهده

 

قلمرو احساس ما بیشتر از عشق شده

 

وقتی که آرامش تو جهانمو تسخیر کرد

 

تمام رویاهامو این حضور تو تعبیر کرد

 

تو بهترین شرایطم حالمو بهتر میکنی

 

تجربه ی بهشت رو واسم میسر میکنی

 

کنار تو هر یه نگاه مثل یه شعر فاخره

 

نگاه من نگاه تو، چه خوبه این مشاعره

 

کنار تو انگار جهان منو رعایت میکنه

 

برای آرامشم این حضور کفایت میکنه

 

حضور تو مصوب نفیس ترین خاطره هاست

 

روزی که بی تو سر بشه برای من بی محتواست

 

 

 

تو بهترین شرایطم حالمو بهتر میکنی

 

تجربه ی بهشت رو واسم میسر میکنی

 

کنار تو هر یه نگاه مثل یه شعر فاخره

 

نگاه من نگاه تو، چه خوبه این مشاعره

+نوشته شده در دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:,ساعت20:19توسط پریناز |
میخواهم بخوانم

اینبار می خواهم بخوانم

اما فقط از تویی که تکیه گاهم شدی

می خواهم برای اولین و اخرین بار

همه هستی ام را به پایت بریزم

شاید اینجوری یادت بمونه

که یکی هست که خیلی دوستت داره

درست مثل تو"...می خوام از تو"...بخونم...

+نوشته شده در دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:,ساعت20:16توسط پریناز |
خداحافظ غریب ترین اشنای زندگی من

بالاخره تموم شد

من وتو

من وتو قرار بود ما بشیم

قرار بود یکی باشیم

یکی بشیم

ولی نشد

شاید قسمت نبود

بعد از 2سال

من من شدم و

تو توشدی

دیگه مهم نیست

دیگه شب بخیر ها

دوست دارم ها

مواظب خودت باش

دیگه هیچ کدوم از اینا مهم نیست

حتی عشقمون هم مهم نیست

شاید زودتر از اینا باید تموم میشد

ولی با همه اینا

ممنونم ازت

بخاطر همه روزای خوب وبدی که بودی

بخاطر همه نگرانی هات

بخاطر همه نگرانی هام

بخاطر عشقمون

امیدوارم خوشحال وخوشبخت وموفق باشی

خداحافظ غریب ترین اشنای زندگی من

+نوشته شده در شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت20:9توسط پریناز |
چقدر قشنگه

چقدرقشنگه وقتی غمگینی یکی محکم بغلت کنه تاتورو

 

شونه هاش گریه کنی , و

 

وقتی آروم شدی درگوشت آروم بگه:آخه دیوونه

 

من که باهاتم!!گریه چرا؟! 

درست مثل تو عزیزم

دوست دارم عشق من

+نوشته شده در شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت13:34توسط پریناز |
بگو

خودم که پولدارم عشقم باهوش

شما ها چطور؟

+نوشته شده در جمعه 26 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت12:23توسط پریناز |
داستان عشق ما دو نفر

داستـاטּ مـَـטּ و عـشقم  از آنــجـا شـــروع شـد ...!

کــﮧ پـشـت شـیشــﮧ ے بـے جـاטּ مـانیـتـور بـــﮧ هــم جــاטּ دادیــم ... !

با دکــمـــﮧ ـهــاے سـَـرد کـیـبـرد ، دســت هـاے هــم را گـرفـتیـم و گــرمایـش را حـِـس کــردیـم ...!

بـا صــورتـک ـهـا ، هــمـدیگـر را بـوســیـدیـم و طــمـع لــَـب ـهــایـمـاטּ را چـشـیـدیم ...!

آهــنـگـے را هــم زمــاטּ با هــم گــوش کــردیـم و اشــک ریـخـتیـم ...!

شـــب بــخـیر ـهـایـماטּ پشــت خـط ـهـای مـوبایلـماטּ جـا نمـے مـانـد ...!

الاטּ تــوے دنـیــــاے واقـــعے عــشق هــم زنـدگے هـم نفـس هـم شـدیـــم ...!

+نوشته شده در پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت13:42توسط پریناز |
افسانه

بد عادت کردی چشمامو از اون وقتی که اینجایی
تو با آرامش چشمات با این لبخند رویایی

همه حرفا همه شعرام بی تو تصویری از دردم
چشمات معیار زیبای رو توی قلبم عوض کردم

کسی مثل منِ عاشق به احساس تو مومن نیست
میخوام افسانه شم با تو ، میدونم غیر ممکن نیست

تورو از وقتی که دیدم چشمامو به روی همه بستم
همه عالم می دونن که به چشمای تو وابستم

دیگه قلبم با آهنگ نفس های تو مانوسـه
تو که می خندی انگار منو خوشبختی می بوسـه

بد عادت کردی چشمامو ته این قصه پیدا نیست
تو اینقدر خوبی که به چشمم هیچ چیزی بد نیست

واسه تو من کمم ، آره تو حقت بیشتر از ایناس
ولی زیبایی مهتاب توی نگاه شب پیداس

آره تو از چشمام خوندی چقدر از دلهره خستم
اگه آرامشی دارم اونو مدیون تو هستم

اونو مدیون تو هستم

دیگه قلبم با آهنگ نفس های تو مانوسـه
تو که می خندی انگار منو خوشبختی می بوسـه

بد عادت کردی چشمامو ته این قصه پیدا نیست
تو اینقدر خوبی که به چشمم هیچ چیزی بد نیست

+نوشته شده در پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت13:39توسط پریناز |
دوست دارم
خیلی وقته دلم می خواد بگم دوست دارم
بگم دوست دارم ، بگم دوست دارم
از تو چشمای من بخون که من تو رو دارم
فقط تو رو دارم ، بی تو کم میارم
نبینم غم و اشکو تو چشمات
نبینم داره میلرزه دستات
نبینم ترسو توی نفسهات
ببین دوست دارم
منم مثل تو با خودم تنهام
منم خسته از تموم دنیام
منم سخت میگذره همه شبهام
ببین دوست دارم
ببین دوست دارم.
وقتی که چشماتو می بندی
با من به دردای این دنیا می خندی
آروم میشم بگی از غمات دل کندی
بیا به هم بگیم دوست دارم
دوست دارم من اون چشمای قشنگتو
دارم واست می خونم این آهنگتو
هر چی می خوای بگو از دل تنگت و
بیا به هم بگیم دوست دارم
نبینم غم و اشکو تو چشمات
نبینم داره میلرزه دستات
نبینم ترسو توی نفسهات
ببین دوست دارم
منم مثل تو با خودم تنهام
منم خسته از تموم دنیام
منم سخت میگذره همه شبهام
ببین دوست دارم
ببین دوست دارم
دوست دارم وقتی که چشماتو می بندی
با من به دردای این دنیا می خندی
آروم میشم بگی از غمات دل کندی
بیا به هم بگیم دوست دارم
دوست دارم من اون چشمای قشنگتو
دارم واست می خونم این آهنگتو
هر چی می خوای بگو از دل تنگ تو
بیا به هم بگیم دوست دارم
آره دوست دارم
دوست دارم
+نوشته شده در پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت13:36توسط پریناز |
شب

حتی وقتی مث سگ و گربه به جون هم افتادیم

شب نذاره از بغلش جم بخورمو بگه: آشتی نکردیماااا

ولی من بدون تو خوابم نمیبره.

+نوشته شده در پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت13:33توسط پریناز |
دلم

دلم تورا میخاهد

 

باتوبودن را...

 

تنهای تنها...

 

باخوده خوده تو...

 

میدانی وقتی میگویم:   " دلم تورامیخاهد"  ینی چه؟

 

یعنی:

 

             ♥میخاهم تودرکنارم باشی♥

 

میفهمی؟

 


 

+نوشته شده در چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت19:49توسط پریناز |
مرد من

ای کاش گذر زمان در دست من بود

تا لحظه‌های شیرین با تو بودن

را اینقدر طولانی کنم که

برای بی‌تو بودن وقتی نماند


روزت مبارک مرد من

+نوشته شده در سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت21:16توسط پریناز |
پدرم

پدرم...
هیچ تا به حال گفته‌ام که تو آفتاب زندگی‌ام هستی؟
امید وارم هیچگاه آفتاب وجودت از شهر دلم غروب نکند. دوستت دارم و روزت را تبریک می‌گویم

+نوشته شده در سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت21:15توسط پریناز |
همینجوری

سلام دوست جونیای خودم

خوبید؟

خرداد هم داره نزدیک میشه وامتحانا

من بیچاره که کنکور هم دارمگریه

امیدوارم همتون موفق باشید

نظر یادتون نره ها

مواظب خودتون ومهربونی هاتون باشید

دوست دارم هوارتا

امیدوارم روزهاتون افتابی وشب هاتون مهتابی باشه

بابای

+نوشته شده در دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت10:50توسط پریناز |
نبودنم

تیک تیک ساعت نبودنتو به رخم میکشه

ومن همچنان باور دارم ساعتی را که تو می ایی

حالا تو بگو

تیک تیک ساعت نبودنم را نشانت میدهد؟

 

+نوشته شده در دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت10:43توسط پریناز |
بعد از رفتنت

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netو بعد از رفتنت...تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

 

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی،

تورا با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم،

تمام شب برای با طراوت ماندن،

باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم،

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه ی آبی احساس،

تو را از بین گلهایی که در تنهاییم روییدند با حسرت جدا کردم.

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برای دیدن آن چشم تو را در دشتی از

 تنهایی و حسرت رها کردم.

+نوشته شده در دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت10:42توسط پریناز |
فریب
 
+ یــکـ لبخنـــدم را بسته بندی کرده امــ

+ برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینمـــــ…

+ آنقدر " تمـــــــــیز " میخندمــــــ

+ که به خوشبختــــی ام حســــادتــــ کنـــی …

+ و من در جیب هـــایــــمــــ

+ دست های خالـــی ام را فریب دهـــمـــ

+ که امن ترین جای دنیـــا را انتخاب کرده انــد…
+نوشته شده در دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت10:40توسط پریناز |
کما

دلـــم کــُمـا مـــی خـــواهــد....

 

از آنــهـایـــی که دکـتـر مـــی گــویــد:

 

 مــتـــاســـفـــم....

 

 

فــقـط بــراش دعا کـنـیـد...

+نوشته شده در یک شنبه 7 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:9توسط پریناز |
حماقت

حماقت که شاخ و دم ندارد...

 

حماقت یعنی من که

 

اینقدر میروم تا تو دلتنگ من شوی...!

 

خبری از دلتنگیت نمی شود!

 

برمیگردم چون...

 

دلتنگت میشوم...!

+نوشته شده در یک شنبه 7 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:8توسط پریناز |
شبی

شبی باران ، شبی آتش ، شبی آیینه و سنگم

 

شبی از زندگی سیرم ، شبی با مرگ می جنگم

 

تو آتش می شوی بر خرمن احساس تنهاییم

 

تو را با هر نفس می بویم ، اما باز دلتنگم

+نوشته شده در یک شنبه 7 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:1توسط پریناز |
کلاغ عشق

وقتی یک کتابو تموم میکنی خوشحالی

وقتی یک ترمو تموم میکنی خوشحالی

وقتی اتاقتو مرتب میکنی خوشحالی

همیشه اخر همه چیز بد نیست

                                                                             اما

اخر داستان من وتو خوب نبود

کم کم داره داستان من وتو هم تموم میشه

داریم از هم دور میشیم بدون اینکه بفهمیم

همین که حسی نداریم یعنی مرگ

یک مرگ تدریجی داره ارزوهامون

کم کم دارم حس میکنم مرگ ارزو ها ورویاهامون

هر شب یکی از رویاهایی که با تو ساختمو میشکنم

                                       اینجوری شد که کلاغ داستان ما هم با وجود اون همه عشق به خونش نرسید

 

+نوشته شده در جمعه 5 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت18:8توسط پریناز |
چقدر بزرگ شدم

+نوشته شده در جمعه 5 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت18:5توسط پریناز |
حسرت

  داستان عاطفی حسرت

 

دخترک چند روزی بود که پاش شکسته بود و توی خونه مونده بود.از اینکه خونه نشین شده بود ونمی تونست راه بره کلافه شده بود .تصمیم گرفت به پارک بره تاحال وهواش عوض بشه .

ادامه مطلب
+نوشته شده در جمعه 5 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت17:23توسط پریناز |
بیسکویت سوخته

بیسکوییت مادر مدارا پدر زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده‌ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت‌های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت.

ادامه مطلب
+نوشته شده در جمعه 29 فروردين 1393برچسب:,ساعت22:38توسط پریناز |
روزت مبارک مهربانم

امروز روزِ توست، ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا.
بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟
صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟

ادامه مطلب
+نوشته شده در جمعه 29 فروردين 1393برچسب:,ساعت22:36توسط پریناز |
اشک مادر

پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه می‌کنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمی‌دانم عزیزم، نمی‌دانم!
پسرک نزد پدرش رفت و گفت: چرا مامان همیشه گریه می‌کند؟ او چه می‌خواهد؟
پدرش تنها پاسخی که به ذهنش رسید این بود: همه‌ی زن‌ها گریه می‌کنند بی هیچ دلیلی!

پسرک از اینکه زن‌ها خیلی راحت به گریه می‌افتند، متعجب بود.
یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می‌کند؛ از خدا پرسید: خدایا چرا زن‌ها این همه گریه می‌کنند؟
خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژه‌ای آفریده‌ام؛ به شانه‌های او قدرتی دادم تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند.
به بدنش قدرتی داده‌ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند، به دستانش قدرتی داده‌ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.
به او احساسی داده‌ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد؛ حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.
به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد و از خطا های او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده‌ام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد.
این اشک را منحصراً برای او خلق کرده‌ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند.

 

اشک زن زیبایی مادر گریه
+نوشته شده در جمعه 29 فروردين 1393برچسب:,ساعت22:35توسط پریناز |